تربيت فرزند در خانه

ساخت وبلاگ

- مسئوليت و جايگاه مادر در خانه

خوب مسألهي زن ابعاد مختلفي دارد. الآن در جامعهي ما احساس ميكنند كه مادري شغل ضعيفي است، بچهشان را به دايه، به مهد كودك ميسپارند و آه ميكشند كه حتماً در يك اداره كارمند شوند، اگر يك دختر تحصيل كردهي خانهبماند، احساس ميكند بدبخت است، عقب مانده است. اين تفكر غلط را من ميخواهم يك خرده راجع به آن چند دقيقهاي صحبت كنم.

گاهي وقتها هم بعضي افراد مثلاً بد حجابي و بيحجابي را تمدن ميدانند و پوشش را املي فكر ميكنند. قرآن ميفرمايد كه: «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى‏» (احزاب/33) «تَبَرُّج» از برج است. ما به چه برج ميگوييم؟ ساختمانهايي كه خودش را نشان ميدهد. ساختمانهايي كه خودشان را نشان ميدهند برج ميگويند. «تَبَرُّج» يعني خانم از خانه بيرون ميآيي خودت را برج نكن. اين كرامت انسان است. من بارها گفتم. كسي كه خودش را آرايش ميكند در خيابان ميآورد، يعني مردم حراج شدم. اسلام ميگويد: خانم تو حراج نيستي. هركس ميخواهد به تو نگاه كند، بايد خرج تو را بدهد. يك ميليون، ده ميليون. بايد ميليونها تومان صرف كند، خانه تهيه كند. آبش، گازش، برقش، تلفنش، زندگي تو را بايد كامل تأمين كند، اگر نوكر تو شد، حق دارد به تو يك نگاهي بكند. وگرنه به هر جوان هرزهاي خودت را عرضه كني، اين حراج كردن است.

خدا به زنهاي پيغمبر ميگويد: «وَ قَرْنَ في‏ بُيُوتِكُن‏» (احزاب/33) از خانه بيرون نياييد، بعد ميگويد: اگر ميخواهيد بياييد، بيرون بياييد، چون زن گاهي لازم است از خانه بيرون بيايد. مشكلي نيست. حضرت زهرا، زنان پيغمبر تا درون جبههها هم با پيغمبر ميرفتند. بيرون بروند مشكل ندارد. نماز جماعت، حج، زيارت، تحصيل، مداوا، خدمت به جامعه.

 

2- بيماردلان و زنان بدحجاب

زن مثل مرد ميتواند موجود فعالي باشد، اما خودش را برج نكند. چون وقتي برج كردي دل چه كسي راضي ميشود؟ «فَيَطْمَعَ الَّذي في‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ» (احزاب/32) اين عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. «يَطْمَعَ» طمع ميكند. يعني دلش هوا ميكند. چه كسي؟ «الَّذي في‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ» آن كسي كه در قلبش مرض است، يعني بيماردلاناند، روحش بيمار است، يك آدم عياش و هوس باز است، او دنبالت راه ميافتد. خودت را برج كردي، خودت را حراج كردي، هرزهها عقب تو راه ميافتند. اين كمال است؟

اگر ما يك شيريني را كه يك پارچهاي روي آن است برداريم مگسها روي اين شيريني جمع شوند، اين براي اين شيريني ارزش است؟ يا اين شيريني را آلوده ميكند. بعد قرآن ميگويد: «تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّة» (احزاب/33) خيلي قشنگ است. اين جاهليت مهم است. يعني خانم فكر نكن اين تمدن است. اين جاهليت است. جاهليت است. اگر برهنگي تمدن بود، همهي حيوانها متمدن بودند. چون حيوانها لباس ندارند. پيراهن ندارند. اگر لباس نداشتن تمدن است، حيوانها هم متمدن هستند. برهنگي تمدن نيست، قرآن ميگويد: «تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّة» يعني اگر كسي خودش را برج كند، اين مرتجع است، اين اُمُّل است. برگشته به زمان جاهليت. زمان جاهليت در مقابل زمان عالميت است. يعني علم در مقابلش زمان جاهليت است. قبل از اسلام را زمان جاهليت ميگويند. بعد از اسلام ديگر زمان جاهليت نيست. ديگر اگر كسي خانمي نيمه برهنه خودش را عرضه كرد، ين متمدن نيست، اين به جاهليت برگشته است. برهنگي تمدن نيست. وگرنه حيوانها متمدنتر هستند. برج قرار دادن عالمي نيست، جاهلي است. «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى‏» (احزاب/33)

 

3- تربيت فرزند، مهمتر از اشتغال در اداره

شما بچهات را نزد يك نفر ديگر ميگذاري بعد ميروي مثلاً در يك اداره، يك شغل سادهاي ميگيري. بله يكوقتي يك خانمي جراح است، استاد دانشگاه است. معلم است، يك كار كليدي ميكند. تعليم و تربيت كار كليدي است. پزشكي و طبابت كار كليدي است. اما گاهي وقتها خانم دلش خوش است كه مثلاً رفته در يك كار بايگاني. اين پرونده را ميخواهد در اين قفسه بگذارد. حالا شما بچهات را به چه كسي ميسپاري كه بيايي پروندهي مردم را حفظ كني. پروندهي مردم را حفظ كني بهتر است يا بچهي خودت را؟

من يك روز نوهاي داشتم، دو سه سالش بود روي نوهي خودم فكر كردم كه اين چه نيازهايي را از بچهي من حل ميكند. يادداشت كردم، بعد ديشب هم اينها را در ذهنم بود نوشتم، يك خانم خانهدار و بچهدار ميخواهم اين را بگويم كه، نميخواهم بگويم حالا همه زنها در خانه بنشينند. منتهي ميخواهم بگويم تربيت بچه و خانهداري عيب نيست، كمال است. نميدانم كتابهاي دانشگاه را لابد عدهاي خوانديد، اينهايي كه پاي تلويزيون نشستند خيليهايشان... من كتابهاي مديريتي را بخشياش را خواندم. در كتابهاي مديريت، ميگويند: مدير بايد...

پس موضوع بحثمان اين باشد. موضوع: خانهداري، بچهداري كمال است نه ضعف! حالا در كتابهاي مديريت چند تا اصل را ميگويند حساب كنيد. بچهداري و كمالات مديريتي، بچهداري و كمالات تربيتي، اما اين را اول فعلاً بگوييم.

1- در مديريت مسألهي برنامهريزي مهم است. برنامهريزي! در مديريت مسألهي نظارت مهم است. نظارت و كنترل، اين تيترهايي است كه در كتابهاي مديريت هست. مسألهي تشويق، مسألهي تنبيه و توبيخ، مسألهي آيندهنگري، مسألهي ايجاد رقابت بين كارمندان، مسألهي ايجاد انگيزه، مسألهي اشتغال، مسألهي ايام فراغت، از اين نمونه حرفها، حالا اينها نمونههايش است و همهاش نيست. آدم همين كه مادر ميشود همهي اين آمپولها به بدنش زده ميشود.

 

4- نقش فرزند در زندگي والدين

از برنامهريزي، دختر سه سالش كه ميشود مادر به فكر جهازيهاش است. اگر يك جايي مسافرتي برود، يك كسي برايش هديه بياورد، اين را قايم ميكند، پنهان ميكند ميگويد كه دخترم ده دوازده سال ديگر عروس ميشود، چنان برنامهريزي ميكند. پدر وقتي زمين ميخرد ميگويد: يك جايي بخرم كه طبقهي بالايش را براي بچهام بسازم. اينجايش را اينطور بسازم كه اينطور باشد. يعني آدمي كه بچه ندارد، هيچ برنامهاي هم ندارد. همينطور الكي حركت ميكند. مثل زنجيرهايي هست كه جوانها دارند چنين ميكنند، تمام كه شد چنين ميكند. اين يك حركت بيهدف، بچه آدم را هدفمند ميكند. همين تلويزيون خدا ميداند چقدر حق به گردن من دارد. اين تلويزيون من را هدفمند كرده است. الآن پشت ماشين يك چيزي ببينم، از آن استفاده ميكنم. الآن اينجا ميآمدم، در ماشين يكي از دوستان گفت كه گناه مثل ليمو شيرين ميماند. ليمو شيرين، شيرين است، اما بعد از چند دقيقه تلخ ميشود. گناه هم لحظهي گناه شيرين است، اما «لا خير في لذة من بعدها النار» حضرت امير فرمود: گناه لذيذ است اما بعدش آتش است. يك مثل است.

گاهي وقتها من يك چيزي را پشت اتوبوسها ميبينم الهام ميگيرم. يعني تلويزيون من را هدفمند كرده است. ديگر الآن هر كاغذ پارهاي من داشته باشم، يك چيزي در آن نوشتم. بعد آنوقت ميداني بركت اينها چيست؟ بركتش اين است كه الآن همهي اينها را تايپ كرديم، همهي اينها را در يك سيدي كرديم، و تمام چهل سال مطالعه، چهل سال سخنراني، چهل سال صوت، چهل سال فيش و يادداشت، همهي اينها در يك سيدي بدون قفل هركس ميخواهد تكثير كند. اين بركت است. بدون قفل هركس ميخواهد تكثير كند. حالا بنده كه طلبه هستم. آثار بزرگان همه در يك سيدي آمده است. جوانها تصميم بگيرند، دختر خانمها تصميم بگيرند، يك قلم و دفتر هميشه در جيبشان باشد. حتي كنار رختخوابشان، در آشپزخانه، يك چيزي يادش ميآيد بنويسد. سفارش شده «قيد العلم» (بحارالانوار/ج107/ص148) يك چيزي به ذهنتان آمد بنويسيد. اجازه بدهيد من اين را بگويم.

زمان طاغوت يكي از علما زندان بود. بنده ديدنش رفتم. پشت ميلههاي زندان گفتم: يك نصيحتي به ما بكن. چيزي يادش نيامد. خدا رحمت كند، آن عالم از دنيا رفت. دومرتبه گفتم: يك چيزي بفرماييد استفاده كنيم. گفت: همين كه من چيزي يادم نميآيد، اين بهترين درس است براي تو. من خيلي مطالعه كردم. خيلي مطالعه كردم، ولي ننوشتم، الآن تا بيرون ميروي،برو دفترهاي متعدد بخر. خواهش ميكنم اگر دانشجو و طلبه پاي تلويزيون نشسته اين تكه را زيادي گوش بدهد. چون اين دواي همهي دانشجوها و طلبهها است. اين عالم بزرگوار در زندان به من گفت، مطالعه خيلي كردم، يادداشت نكردم از ذهن من پريده است. شما برو دفترهاي مختلف تهيه كن، پشتش بنويس مثلاً دفتر حقوق، دفتر زن، دفتر تجارت، دفتر طنز، دفتر توحيد، دفتر اخلاق، دفتر شعر، دفتر خاطره، اين دفترها را بخر پشتش را بنويس و روي طاقچه بگذار. هرچه به هر مناسبتي يادت آمد برو در دفتر خودش بنويس. و پير كه شدي آنوقت ميبيني اوه... يك دايرة المعارف داري. ما آمديم بعد از ملاقاتمان كه ملاقات ايشان رفته بوديم، بيرون آمديم و دفترهاي زيادي را خريديم و پشت همه را نوشتيم و روي طاقچه گذاشتيم. همه دفترهاي خالي! يك روز مثلاً ميشنيديم كه ميگويند: در اقيانوس اطلس يك ماهي پيدا شده كه سه ميليون سال عمرش است. تعجب است. سه ميليون سال! خوب من دفتر ماهي كه نداشتم، دفتر اقيانوس هم نداشتم. گفتم: اين را بايد يك جايي نوشت. فكر كردم به دفتر امام زمان مي خورد. كه اگر كسي گفت: چطور امام زمان 1200 سالش است؟ ميگوييم: اگر خدا به يك ماهي سه ميليون سال عمر بده، حالا به امام زمان هم 1200 سال عمر بدهد، چه ميشود؟ اين نصيحتي كه ايشان به ما كرد خيلي براي ما بركت داشت. خيلي خيلي بركت داشت.

بچه آدم را برنامهريز ميكند. كما اينكه تلويزيون، سخنراني آدم را برنامهريز ميكند. معلم چون ميخواهد حرف بزند. اگر كسي سخنراني كند، مجبور ميشود مثل آدمي كه مي رود لباس بشويد مجبور ميشود دست خودش هم پاك ميشود. ولو ميخواهد لباس بشويد، ولي دست خودش هم پاك ميشود. اين جويها، اين جويهايي كه آب را به مزرعه ميرساند، ولو هدف اين است كه آب به مزرعه برسد، ولي درختهاي خودش هم سبز ميشود. يعني آب را ميبرد به مزرعه برساند، ولي اگر اين جوي هدفش اين نباشد، كه اين آب به آنجا برسد، اين جوي را ممكن است آشغال در آن بريزند. خانهداري اينطور نيست كه فكر كني مثلاً يك گرد و خاك تلويزيون است. بابا بيا اين پول را بگير، ساعت ما را پاك كن، خانهي ما را جارو كن. پول را بگير بچهي ما را نگهدار. مگر كسي كار مادر را ميكند. اشتباه ميكنند آنهايي كه بچهشان را از خودشان جدا ميكنند.

نظارت و كنترل، چنان مادر مواظب است، تشويق، آفرين! توبيخ، چرا چنين كردي!؟ ايجاد رقابت، ببين داداشت نمرهاش بيست است و تو نمرهات هجده شده. ببين دختر عمويت نمرهاش بيست است. تو... يعني ايجاد رقابت.

ايجاد انگيزه، اين كار خوب است. آيندهات خوب ميشود. تو اگر چنين كني، يعني با تشويق اين انگيزهي بچهاش را بالا مي برد. ايجاد اشتغال، يك كاري كنيم كه مثلاً بچهي من يك شغلي داشته باشد، خياطي يادش بدهم، يا هنر يادش بدهم. بافندگي يادش بدهم. دوزندگي يادش بدهم. مادر به دخترش گفت: تو فردا شوهر بروي، به شوهرت چه ميدهي؟ گفت: صبح تا شب تخم مرغش ميدهم. چون من چيز ديگري بلد نيستم درست كنم. هنر! ايام فراغت، اينها كلماتي است كه در كتابهاي مديريتي است. يك بچهداري اتوماتيك اينها درونش هست. برويم سراغ مباحث تربيتي.

 

5- شكوفايي كمالات مادر در تربيت فرزند

بچه سنگدلي را برطرف ميكند. ما داشتهايم كه دختر قبل از اينكه شوهر برود، نعره هم ميكشيدي از خواب بيدار نميشد. شوهر ميكند، بچه دار ميشود تا بچهاش عطسه ميكند يك وجب از خواب بالا ميپرد. اين همان است كه نعره ميكشيدي بلند نميشد. بچه روح را لطيف ميكند، آدم را حساس ميكند، اين حساسيت و لطافت خيلي مهم است. دلسوزي، خيلي مهم است. ايثار يكي از كمالات انسان است. مادر خودش سرما ميخورد بچهاش سرما نخورد. خودش تشنگي ميكشد، يعني دائم از خودش كم ميگذارد كه به بچهاش بدهد. ايثار! صبر، بايد خيلي حوصله كند. اصلاً انبيايي كه چوپان بودند، شايد دليلش اين بوده كه يك پيغمبر بايد ده ساعت بايستد كه يك بزغاله سير شود. تمرين كن كه فردا هم با مردم... يعني روي حيوان تمرين ميكند. يك سري چيزها را ميگويند بايد از حيوانها ياد گرفت. خود بچه هم ياد ... يعني مادر ميگويد: عجب! اين بچه خيلي حال ما را ميگيرد. پس پدر و مادرهاي ما هم يك چنين خدماتي به ما كردند؟ يعني گاهي بچه آدم را ياد خدمات پدر و مادر مياندازد. كظم غيظ ميكند. عصباني ميشود ميخواهد به بچهاش بزند. ولي خوب بچه هي خودش را نگه ميدارد. ببين چه كمالاتي در بچهداري هست؟ يكبار ديگر بگويم. تقويت عاطفه، با يك عطسه از خواب ميپرد. همين آدمي كه نعره ميكشيدي از خوب بيدار نميشد. دلسوزي، ايثار، از خودش كم ميگذارد. صبر، تعليم، يك مادر معلم بچهاش هم هست. ياد زحمات والدين، كظم غيظ، صبر و حوصله، اينها بركات بچهداري است.

من اين حرفها را كه ميزنم روشن است.حرفهاي علمي نيست. اينها را ميزنم براي اينكه فكر نكنيد كه خانهداري و بچهداري ننگ است، ضعف است، آه نكشيد، استخدام رسمي شدي، خوشا به حالت! دختر ما بدبخت است! خانه بچهداري ميكند. اين فكر غلط است. هم دخترها يك چنين فكري دارند، هم متأسفانه پسرها، پسرها خيليهايشان كار را ميز ميدانند. وقتي ميگويي اين كار هست، ميگويد: من ليسانس هستم بروم اين كار را بكنم. فكر ميكند حالا مثلاً صد تا كتاب خوانده ديگر نبايد اين كار را بكند. ما الآن مشكلمان مشكل فكر است. فكر ميكنيم اگر مهريه بالا باشد، زندگي شيرين است. شما بپرسيد از اينهايي كه آمار دستشان است، كه طلاق در مهريههاي بالا بيشتر است، يا مهريههاي پايين. بپرسيد! من پرسيدم. اينطور نيست كه اگر مهر بالا باشد، حضرت زهرا چقدر مهرش بود؟

 

6- كار روي فرزند، برتر از كار روي جمادات

آنوقت بچهداري فكر ميكني انسان سازي كم است؟ چطور مهندس يك سالن ميسازد مهندس است، آنوقت مادر آدم ميسازد. خوب آدم سازي كه مهمتر از سالن سازي است. چطور مهندسي كه ماشين ميسازد خيلي پز دارد، خوب آدم سازي كه مهمتر از ماشين سازي است. مهندس فوقش آمده يك سالن ساخته، سالن كه سالن نميسازد، ولي شما اگر آدم تربيت كني، آدم، آدم ميسازد. سالن، سالن نميسازد ولي آدم، آدم ميسازد. چه كسي گفته كه شغل يعني استخدام دولتي و بيرون خانه، كه حالا سر و دست ميشكنند. اين تهاجمي كه الآن به سمت اين دانشگاهها آمده است، كه مثلاً فرض كنيد كه شصت تا فوق ليسانس ميخواهند اينقدر ثبت نام ميكنند. علم خوب است، اما اينهايي كه ميروند همه براي علم ميروند يا براي مدرك ميروند؟ اگر جاي ديگر دو برابر اين درس ياد دادند، مدرك نباشد، ميرود. نه من براي مدرك ميروم. اين مدرك گرايي، فرهنگ غلطي است.

من يكجايي رفتم. گفتند: اينجا حالا اسم نميبرم، چون ميترسم لو برود كه كجاست. تا وارد سالن شدم براي سخنراني، ديدم همه خانم هستند. گفتم: آخر اينجا شما مثلاً ميخواهيد برايش درس بخوانيد به درد شما نميخورد. حالا فرض كنيد مثلاً حفاري نفت، زن ميتواند چاه نفت در دريا حفاري كند؟ يكي گفت: آقاي قرائتي گير نده، ما يك مدرك ليسانس ميخواهيم. شما بگو: ليسانس سگ شناسي، من چه كار دارم به اينكه به درد من ميخورد يا نميخورد؟ روح من جذب ميكند يا نميكند؟ طلبهها هم متأسفانه همينطور هستند. حضرت عباسي ما طلبه داريم كه والله بالله تالله مجتهد شو نيست. الكي ميرود درس خارج مينشيند. ده سال هم هست درس خارج ميخواند و مجتهد هم نميشود. بابا حالا مگر علم فقط فقه و اصول است؟ نهجالبلاغه، حضرت علي سواد ندارد؟ خوب آن مقداري كه شما در قم ايستادي درسهاي خارج ميخواني، يك دور، دو دور، سه دور نهجالبلاغه بخوان عوض فلان كتاب! من خودم روحم درس خارجي نبود. دو، سه سال درس خارج خواندم، اما ديدم روحم پس ميزند. گرايش روحي من نيست. درس خارج را رها كردم در تفسير قرآن رفتم. حالا مثلاً خودم را كمتر از اينهايي نميدانم كه سي سال در حوزه هستند، آنهايي كه سي سال است مرتب درس ميخوانند، من خودم را كمتر از آنها نميدانم. براي اينكه اگر رسائل و مكاسب و كفايه و جواهر سواد است، خوب قرآن و نهجالبلاغه هم حتماً آن مقداري كه ميخواهم آن را بفهمم، البته آن هم ارزش هست. منتهي اگر من گرايش به آن ندارم، شعر خوب خوب است. اما اگر شما ذوق شعر نداري، برو سراغ غير شعر. گير نده!

يك سوره به نام سورهي نوح داريم. آيهي اولش اين است. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏

إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحًا» (نوح/1) يعني ما حضرت نوح را فرستاديم. يك پيشنماز به جاي قل هو الله، رفت سورهي نوح را بخواند. گفت: «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّينَ» (فاتحه/7) «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحًا» يادش رفت. بعدش چيست؟ دوباره گفت: تند بخوانم بلكه يادم بيايد. «إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحًا»، «إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحًا»... يعني ما نوح را فرستاديم. «إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحًا» يك نفرگفت: آقا نوح نميرود يكي ديگر را بفرست! (خنده حضار) حالا شما اگر مجتهد نميشويد، سراغ درس ديگر برو. تاريخ هست، تفسير هست، نميدانم حديث هست، نهجالبلاغه هست، كلام هست، دهها رشته علم است. دختر التماس ميكند، هرسال پشت كنكور ميماند. بابا نميكشي برو خياطي كن. چه بسا درآمد خياطي از اين ليسانس كه تو ميگيري، بيشتر باشد. اصرار نكنيد. عرض كردم علم خوب است، من به حفظ قرآن هم همين را ميگويم. حفظ قرآن ارزش است، به شرطي كه به خودت فشار نياوري. اگر راحت حفظ ميكني، حفظ كن. اما اگر زجر مي كشي، حفظ ميكني و بعد هم يادت ميرود، خوب اين چه حفظي است؟ با زجر حفظ ميكني و بعد از مدت كمي هم فراموش ميكني. حرفم چيست؟ بحث من اين است كه اينطور نيست كه بچهداري بد باشد و سالنسازي خوب باشد. مهندس كامپيوتر خوب باشد، مهندسي بچه... بچه هم مهندسي ميخواهد. چقدر بايد اين را تشويق كنيم؟ چقدر بايد اين را تنبيه كنيم؟ اينها هنر است.

 

7- آشنايي با شيوههاي درست تربيت فرزند

گاهي وقتها تشويق زياد باشد، بچه لوس ميشود. توبيخ زياد باشد، بچه پررو ميشود. اينها را همه حديث داريم كه اگر بچه را زياد ملامت كني پررو ميشود. لجباز ميشود. بچه را زياد تشويق كني لوس ميشود. اينها اندازهگيري ميخواهد، چطور فرمولهاي اندازهگيري چيزهاي ديگر هنر است، فرموهاي بچهداري هنر نيست؟ اصلاً چه كار كنيم دختر، الآن دخترهاي ما همه از يك سوسك ميترسند. يك سوسك در خانه پيدا ميشود همه جيغ ميزنند. يك آقا بالاي منبر بود، روضه ميخواند صداي جيغ زنان بلند شد. فكر كرد روضهاش گل كرده. بعد ديد ساكت شدند. گفت: چرا ديگر گريه نميكنند؟ گفتند: سوسك بود! آخر اين مادر است كه حالا خودش مثلاً احساس ميكند كه فلان مدرك را دارد، فلان جا هم استخدام شده و آنوقت دختر تربيت كرده، از سوسك ميترسد. پسر تربيت كرده هيچ هنري ندارد. يك پدري به يك جواني ميگفت، حالا كار نداريم آن جوان من بودم. پدر من به من در جواني ميگفت: محسن! ميگفتم: بله! گفت: تو براي اين خوبي كه سرت را ببرند، در وسط خيابان بياندازند، هركسي ميآيد قد تو را ببيند ميگويد: عجب جوان رشيدي! باور نميكنند تو اينقدر بيعرضهاي! خوب راست هم ميگفت. من غير از سخنراني در هيچ كاري هنر ندارم. جوان تربيت كرده 120 كيلو، هيچ هنري ندارد. دختر هم تربيت كرده از سوسك ميترسد آنوقت افتخار ميكند كه بنده قائم مقام مدير عامل كارخانهي سه كنج هستم. خيلي لذت ميبرد از اينكه استخدام شده بچههايش آدمهاي فشل و فلج، خانهداري ارزش است. البته نميخواهم بگويم: زنها بيرون كار نكنند. ميخواهم بگويم: كار بيرون كمال است، كار در خانه هم كمال است. ميخواهم بگويم: كار در خانه را تحقير نكنيد. كار بيرون هم اگر كار كليدي است، كمال است. گاهي وقتها كار كليدي هم نيست. خيليوقتها كارهاي ما هم كليدي نيست. بعضي از مسجدها چند تا پيشنماز دارند. بعضي از مسجدهاي بزرگ هستند در بعضي از استانها مثلاً در هر شبستاني يك پيشنماز است.

من يك روز به يكي از علما گفتم آقا خيلي سال پيش زمان شاه بود، گفتم: اگر شما از دنيا برويد، چه ميشود؟ اين يك خرده جا خورد و گفت: خبري داري؟ گفتم: نه! ميخواهم ببينم اگر شما از دنيا بروي، چه ميشود؟ يك لحظه فكر كرد و گفت: به نظر تو چه ميشود؟ گفتم: به نظر من هيچ طوري نميشود. مردم ميروند شبستان بغلي! پس پيداست شغل شما شغل كليدي نيست. حديث داريم آخوند خوب آخوندي است كه اگر بميرد، شكافي واقع شود كه جايش پر نشود. مثل مطهري، الآن ديگر جاي مطهري نداريم، جاي بهشتي نداريم. آخوند خوب آخوندي است كه جايش خالي باشد. خانم خوب هم خانمي است كه اگر نباشد، جايش خالي باشد. الآن شما اگر پشت ميز اين اداره بنشيني چه ميشوي؟ يك مرد ميآيد مينشيند و يك زندگي را هم اداره ميكند.

 

8- تربيت حضرت زينب در دامان حضرت زهرا(سلام الله عليها)

خوب حضرت زهرا چه تربيت كرد؟ زينبي تربيت كرد، كه يك سخنراني كرد الله اكبر از اين سخنراني! خيلي مهم بود. سخنرانياش ريتم داشت. مثل خود قرآن. خود قرآن هم ريتم دارد. «احد، صمد، يلد، يولد» ريتم دارد. «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ‏ِ الْعَلَمِينَ» (فاتحه/2) «الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» (فاتحه/3) «مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ» (فاتحه/4) «نَستَعين»، «مستقيم» «الضالين»، يك سخنراني ريتمدار هر جملهاش يك موشك است. ما يك خبرنگار در عراق يك لنگهكفش به بوش زد، چقدر تجليل شد. زينب كبري تربيت پيدا شده بود در دامن حضرت زهرا كه سخنراني كرد، موشكهايي به رژيم بني اميه رها كرد، كه هنوز اين موشكها جايش مانده است. رژيم بني اميه را سرنگون كرد. اين تربيت دختر است. خانهداري ارزش است. تربيت بچه ارزش است.

زن خوب چه كسي است؟ در سورهي احزاب، آيهي 35 ميگويد: زن و مرد دوش به دوش هم هستند. نصفش را من ميخوانم، كه براي مردهاست، زنها را شما بگوييد. «إِنَّ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ» مردش را من ميگويم و زنش را شما بگوييد. «إِنَّ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمينَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ» زن و مرد دوش به دوش هم ميتوانند رشد كنند، تمام كمالاتي كه براي مرد هست، براي زن هم هست. زن و مرد از يك جوهر هستند. بر خلاف بعضي عقايد كه ميگويند: زن از دندهي كج و از دندهي چپ است، نه از دندهي كج است و نه از دندهي چپ، زن و مرد را قرآن ميگويد: «مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ» (نساء/1) جوهر زن و مرد يكي است. زن ميتواند جان پيغمبر را حفظ كند. فرعون موسي را گرفت، خواست او را بكشد، زنش گفت: «لا تَقْتُلُوا» يك نهي از منكر كرد، جلوي قتل موسي را گرفت. بعد موسي كه بزرگ شد، بني اسرائيل را از شر فرعون نجات داد. زن نقش مهمي دارد. حضرت موسي را چهار تا زن اداره كردند. اصلاً محور كار موسي زن بود. مادر موسي، خواهر موسي، دختر شعيب زن موسي، همسر فرعون، چهار تا زن! زن خيلي نقش دارد. خيلي نقش دارد. حالا اين هم كه بعضي ميگويند: زن كم عقل است، نه! قرآن ميگويد: زن كمعقل كه نيست هيچ، اولي الالباب است. قرآن ميگويد كه: «لّأُِوْلىِ الْأَلْبَابِ» (آلعمران/190) كساني هستند كه اينگونه هستند، اينگونه هستند، «رَبَّنا»، «رَبَّنا»، «رَبَّنا»، اين مناجاتها را دارند، اين حرفها را دارند، بعد ميگويد: اين اولي الالباب، اين صاحبان عقلي كه اينگونه هستند، «فَاسْتَجَابَ لَهُم‏» (آلعمران/195) دعايشان را مستجاب ميكند، «رَبَّنا»، «رَبَّنا»هاي آخر سورهي آلعمران ميگويد: «أَنىّ‏ِ لَا أُضِيعُ» من ضايع نميكنم عمل شما را، «مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثى‏» (آل عمران/195) چه مرد، چه زن! يعني همينطور كه اولي الالباب را به مرد ميگويد، قرآن اولي الالباب را به زن هم گفته است.

زن مقام بزرگي دارد. بچه داري خيلي مهم است. خانهداري خيلي مهم است. كار بيرون خيلي مهم است. به شرطي كه انسان وقتي بيرون ميآيد برج نشود. چشم هوس بازان را تغذيه نكند. و اسلام گفته: زن گران است. هركس ميخواهد زن نگاهش كند بايد خرج بدهد. خانمهاي بد حجاب خودشان را حراج ميكنند، حيف هستيد. حيف هستيد حراج شويد. جوانها وقتي با چشم اشباع شدند، دير ازدواج ميكنند، سن ازدواج را شما عقب مياندازيد. بگذاريد كسي شما را نبيند به جوانها فشار بيايد، دنبال ازدواج بروند. ولي وقتي در خيابان خودش را ارضا ميكند، به چه دليل زن بگيرد؟ ضرر به حال زنهاست. سن دخترها و پسرها بالا ميرود و اين به ضرر هردو است.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 

 

boojiksara...
ما را در سایت boojiksara دنبال می کنید

برچسب : تربیت فرزنددر خانه""بوجیک سرا, نویسنده : سید حسین لطیفی valayat بازدید : 215 تاريخ : سه شنبه 26 شهريور 1392 ساعت: 2:35